Halimeh Khalafi
I cried and cried a lot, to the bitterness of snake venom
I was heartbroken from the unkind and cruel time
The tears were flowing uninterrupted and innumerable
Countless and annoying pains had fallen on me
I was not ashamed of those painful cries at all
I am a human, I needed support and help more
In this strange country and the unkind world
How long should I hug myself, my dear friend?
I needed my friend׳s warm hug and shoulders
“Tho” opened her kind arms like a real friend
And I cried more bitterly, on her shoulder
Her warm shoulder was as a “reliever” for my pains
And another kind staff, with her loving words
Was another reliever on my bitter tears
Thursday, I realized that I am not alone
Although, in a strange country I live alone
Under the rain of my eyes, for all people
I wish a “True love” and a “Kind friend”
How hard it is, living in a strange land without a friend
When you have all kinds of problems and pains
Merciful God, protect my dear friends and me
Don’t punish anyone due to living alone.
(8th Oct.2020) Halimeh Khalafi
” باران درد “
گریستم و گریستم تلخ، به تلخی زهرمار
دلم گرفته بود ازین زمانه نامهربان قدّار
روان بود قطرات اشک بی مکث و بیشمار
دردهای تلنبار شده، گشته بودند برمن آوار
از آن اشکهای دردآلود هیچ نداشتم عار
انسان بودم و نیاز داشتم به حمایت بسیار
درین کشور غریب و نامهربان روزگار
تا به کِی کشم خود را در آغوش، ای یار؟
نیاز داشتم به شانه و آغوش گرم یک یار
بلکه آرام نهم روی دوشش قدری از آوار
” تا ” گشود آغوش مهربانش را چون یار
و من تلخ تر گریستم سر بر شانه آن یار
او دختری بود بس رئوف، از غریب دیار
آغوش گرم وی مرحمی بود بر دردهای آوار
کارمند مهربان، با سخنان دلگرم کننده
بود بر اشکهای تلخ وجودم مرحمی دیگر
پنجشنبه فهمیدم که نیستم تنها درین دیار
گرچه می زیم به تنهایی درین غریب دیار
زیر باران چشمهایم، بهر مردم روزگار
طلب کردم عشق واقعی و مهربان یار
چه سخت است زیستن در غریب دیار، بدون یار
زمانی که سرازیراست بر تو، همه گونه درد آوار
مکن تنبیه احدی را به جرم “تنهایی” ای آفریدگار
حامی بندگانت باش ای یگانه مهربان پروردگار.
8 اکتبر، 2020 / ” حلیمه خلفی